دانلودرمان بازی عشق نوشته دیبا محمودی برای موبایل ،کامپیوتر
آندروید،تبلت ،آیفون ،آیپد
خلاصه :
نگاهم را از تختۀ سیاه که- پر از اشکال و نوشته های گوناگون بود – گرفتم و بچه های کلاس را از نظر گذراندم. آنها خیلی آرام و بی سرو صدا سرجایشان نشسته بودند و به تخته سیاه نگاه می کردند. از نگاهشان می خواندم که از این گونه نشستن سر کلاس چندان لذتی نمی برند و به زور
بخشی از رمان :
نگاهم را از تختۀ سیاه که- پر از اشکال و نوشته های گوناگون بود – گرفتم و بچه های کلاس را از نظر گذراندم. آنها خیلی آرام و بی سرو صدا سرجایشان نشسته بودند و به تخته سیاه نگاه می کردند. از نگاهشان می خواندم که از این گونه نشستن سر کلاس چندان لذتی نمی برند و به زور قلم را روی دفترها و کتابهایشان حرکت می دهند تا مبادا حرفی از گفته های خانم طالقانی _ دبیر هندسه_ را از دست بدهند. برعکس بچه ها، خانم طالقانی همچنان حرف می زد و اصلاً خستگی در او دیده نمی شد. او در مورد درسی که امروز داده بود مرتب صحبت می کرد و می افزود که این مبحث، اهمیّت زیادی دارد و یکی از سوالات امتحان را تشکیل می دهد. برخلاف بچه ها، برای من چندان مهم نبود که در کتاب چه چیزی را بیشتر باید خواند و چه قسمتی را کمتر. چون هم بی حوصله بودم و هم این درس را اصلاً دوست نداشتم. یادم می آید از همان ابتدا که وارد دبیرستان شده بودم و این رشته را به عنوان رشتۀ تحصیلیم انتخاب کرده بودم از هندسه خوشم نمی آمد. ال بته نشستن سر کلاس هندسه چندان هم برایم سخت نبود ولی از وقتی که دو ثلث قبل، از این درس نمرۀ خوب نیاورده بودم و به عبارتی تجدید شده بودم حتی نشستن سر کلاس هم برایم عذاب آور بود.
![دانلودرمان بازی عشق رمان بازی عشق](http://8pic.ir/images/rwll3fgwgezl3dpjeook.jpg)